میگویند که جوانی عاشق دوشیزهای شده بود، پدر و مادر دختر مانع ازدواج شدند. جوان بسیار کوشید. خرجها و خواهشها کرد و زحمتها کشید تا سرانجام دختر در حباله او درآمد. مدّتها با هم زندگی کردند، کانون خانوادگی گرم و باطراوت بود، امّا رفته رفته لهیب عشق فرو نشست